یک، دو، سه...هژده

ساخت وبلاگ

زمان زیادی تا هژده سالگی‌ نمانده. راستش این را وقتی متوجه شدم که شوهرخالهٔ عزیز تر از جانم برگشت و بهم گفت: هی فلانی، دو ماه دیگر هجده ساله می‌شوی و می‌آیی قاتی آدم ها! جمله کوتاه بود و جان‌کاه و من درحالی که همچو نره خری در دوازده سیزده سالگی‌ام سیر می‌کردم، خشتک‌ها دریده، جفتک زنان و فریاد کشان کنج عزلتی گزیده و در بحر مکاشفت خویش مستغرق گردیدم.

بگذریم. من واقعا از گذر زمان وحشت می‌کنم. وقتی می‌گویم هژده سالگی، دقیقا هیچ درکی از آن ندارم. فقط از این آن شنیده‌ام که هژده سالگی فلان، هژده سالگی بهمان. احساس می‌کنم باید توشه ای برایش آماده می‌کردم که نکرده‌ام. مثلا من هیچگاه لیستِ "کارهایی که باید تا قبل از هژده سالگی انجام داد" و چیزهایی از این دست ندارم و نداشته‌ام. البته خیلی کار ها هست که دلم می‌خواهد انجامشان دهم اما خب شرایط مدام یاد آوری می‌کند که از استعمال فضولات اضافه و مشتقات آن بپرهیزم. البته فعلاً.

آه... چه می‌شود کرد.

بیدارین عایا؟*********************** بنظرم خیلی موضوع شیکی‌ـه @_@...
ما را در سایت بیدارین عایا؟*********************** بنظرم خیلی موضوع شیکی‌ـه @_@ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aragol1 بازدید : 96 تاريخ : دوشنبه 10 آذر 1399 ساعت: 21:26