۸۹

ساخت وبلاگ

کم کم فراموش می‌شوی. صدای تو را کوهستان درآغوش می‌گیرد و لب‌هایت تا ابد روی هم می‌مانند. چشم‌هایت در آخرین پیچ رودخانه غرق می‌شوند و تنها دو زخم گشوده زیر اَبروان ضخیمت باقی می‌ماند. آنگاه گل های اقاقیا جلوه زیباتری خواهند داشت. با دست‌هایت که از دل مرداب بیرون زده اما، نمی‌دانم چه کنم. بعد از تو به هرکجا که پا بگذارم سایه ها به احترامم کوتاه می‌شوند.

آنگاه که تاریکی وحشیانه به تنم خنج می‌کشد و دست می‌اندازد بیخ گلویم، تنها یاد تو می‌تواند مرحمی باشد بر روی زخم هایم.

بیا به عقب بازگردیم.

من به امید رهایی به دست‌هایت چنگ می‌زنم. گل های اقاقیا سقوط می‌کنند و می‌میرند. رودخانه همان مسیر را بر‌می‌گردد و چشم هایت را برایم به ارمغان می‌آورد و لب‌هایت دوباره برای آخرین بوسه روی شانه‌ام می‌رقصند. کوهستان صدایت را پس می‌زند و آنگاه فراموشی دگر معنایی ندارد.

بیدارین عایا؟*********************** بنظرم خیلی موضوع شیکی‌ـه @_@...
ما را در سایت بیدارین عایا؟*********************** بنظرم خیلی موضوع شیکی‌ـه @_@ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aragol1 بازدید : 109 تاريخ : چهارشنبه 25 تير 1399 ساعت: 3:06